جزیره خارک
جَزیرۀ خارْک (دُرّ یتیم خلیجفارس)، تکنگاری (مونوگرافی) جلال آلاحمد از جزیرۀ خارک که در 1339 ش منتشر شد.
این کتاب در قیاس با دو تکنگاری پیشین نویسنده، اورازان (ه م) و تاتنشینهای بلوک زهرا (ه م)، تفاوتهای آشکاری دارد؛ هم از حیث دامنه و چشمانداز منطقه، و هم از نظر نحوۀ نگرش و روششناسی نویسنده در تألیف متن. این تفاوت از چشم محققان و منتقدان کتاب نیز پوشیده نمانده است: «به خارک که میرسیم فرادید تکنگار چیزی دیگر میشود. چشماندازش تا دامنههای دوردست پیش میرود و قلمش چون بارهای آتشینپا، قرنهای مردۀ تاریخ را پشت سر میگذارد، از روی راههای قیراندود و لغزان روزگار نفت، بیواهمه و لغزشی میگذرد و به دل سالهای آینده که برای خارک دستکم تهی و بیبرگ مینماید، گام مینهد» (وثوقی، 474-475).
توصیفاتی که آل احمد از جزیرۀ خارک به دست میدهد، بسیار دقیق و موشکافانه است. از اینرو برخی پژوهشگران بر این نظرند که آل احمد توانسته است جزیرۀ خارک را به عنوان کارگاه و آزمایشگاه محققان علوم اجتماعی معرفی کند (بهنام، 354).
خود آل احمد در توضیح تفاوت این تکنگاری با دو تکنگاری پیشین گفته است که نمیخواهد دیگر به «مجامله» بگذراند و طرح شتابزدهای از مشاهدات و بررسیهای خود به دست دهد، و قصد دارد بنا را بر صراحت بگذارد و از بیان احساس شخصی خود احتراز نکند: «کوشش این دفتر بر آن است که اضمحلال یک واحد اقتصادی و فرهنگی این ملک را در قبال چنان سرنوشت متحتم نشان بدهد» (نک : جزیره ... ، 11). طبعاً حذف پارهای از عبارتها و بند (پاراگراف)ها را در چاپهای بعدی کتاب باید به علت همین صراحت و کوشش نویسنده دانست. امتیاز دیگر این تکنگاری در فصلها و صفحاتی است که نویسنده به گذشتۀ تاریخی منطقه و گزارشهای محققان و شرقشناسان غربی پرداخته است.
کتاب در 9 فصل و فصلی با عنوان ضمایم ــ گزارشات دیگران دربارۀ منطقه ــ تنظیم شده است:
فصل اول، که همان مقدمۀ کتاب است، شرح سفر نویسنده به خارک در خرداد 1337 و هدف او از تألیف کتاب و ذکر سپاس از کسانی همچون ابراهیم گلستان (از صاحبمنصبان وقت دایرۀ انتشارات شرکت نفت) است که نویسنده را در این سفر و تألیف کتاب یاری رساندهاند. اما اساس روش آلاحمد در تحقیق، کمابیش همان روشی است که در اورازان و تاتنشینهای بلوک زهرا به کار گرفته بود؛ یعنی مشاهده و مصاحبه. «بنای آنچه در این دفتر بیاید بر آنچه در جزیره دیدهام، نهاده شده است. نیز بر آنچه از آن گوشۀ دورافتادۀ این آب و خاک در اوراق کتابهای این و آن سوی عالم خواندهام، و در مرتبۀ آخر بر مصاحبه با اهل محل و نیز صاحبنظرانی که روزگاری سروکاری با آن جزیره داشتهاند» (ص 10). در واقع آل احمد نخستین کسی نیست که با هدف تحقیق و پژوهش پا به جزیرۀ خارک گذاشته باشد، و همین سابقه است که امکان دسترسی او را به منابع گوناگون دربارۀ خارک و بازنگری مشاهدات و مصاحبههای خود فراهم میآورد. در حقیقت دست آل احمد در این تکنگاری، در مقایسه با دو تکنگاری پیشین، بسیار باز بوده است.
پس از این مقدمۀ کوتاه، نویسنده در فصل دوم به شرح «آشنایی با خارک» ــ مبتنی بر اقوال جغرافینویسان مسلمان و رومی و یونانی ــ میپردازد و با استناد به متون تاریخی و جغرافیایی قدیم، چگونگی ضبط نام خارک و تعاریف مورخان و نویسندگان را دربارۀ آن بازگو میکند.
نویسنده در فصل سوم، با عنوان «چادرنشینان عهد نفت»، تصویری گذرا از زندگی روزمرۀ ساکنان غیربومی خارک و دگرگونیهای جدید و «اختلاف مراتب شغلی آنان» به دست میدهد. توصیف او از اردوی 700نفرۀ کارگران و کارمندان و کارشناسان انگلیسی و هلندی و آمریکایی ــ پیشقراولان تمدن غربی ــ که نوعی تقابل با زندگی ساکنان بومی جزیره دارند، دقیق است، و صفحات این فصل کتاب به شرح این دقایق اختصاص دارد (ص 42-43).
اما فصل چهارم، شرحی از «زمینۀ زندگی خارکیان»، مشخصات جغرافیایی و طبیعت آب و خاک جزیره، و کاروبار اهالی و خوردوخوراک آنها ست؛ از جمله مینویسد: در انتهای شمالی خلیج منطقهای سهگوش و مسطح وجود دارد که آبادیهایی در آن قرار دارد. جایی که زمینهای قابل کشت دارد و باغهای میوههای گرمسیری و چاههایی با دهانههای گشاد و عمق بسیار کم. آب بارانی که از حوالی بهمن تا خرداد ماه میبارد، این چاهها را دایر نگه میدارد. البته قناتهایی هم هست با مخازن زیرزمینی آب که از قدیمالایام جاری است و کورۀ آنها در دامنههای شرق ارتفاعات مرکزی جزیره حفر شده، در جلگۀ شرق و شمالشرقی جزیره آشکار میشوند. به این مناسبت خارک یکی از چند جزیرۀ معدود خلیجفارس است که آب شیرین دارد و از همین رو قرنها بارانداز و لنگرگاه اقوام بسیاری بوده است که به قصد تجارت یا سیاحت از خلیج فارس گذری داشتهاند (ص 54، 56).
البته در هر خانۀ بومی چاهی هست به عمق دو ـ سه متری ــ و گاهـی هـم بیشتـر ــ بـا دیـوارههای سنگـی و حوضچـهای (سنگاب) بر کنارههای دهانۀ آن. حیات مردم از آب همین چاهها است، مردمی که عموماً خانههای سنگی وسیعشان، باغ و نخلستان کوچکی هم دارد. مصالح اغلب ساختمانها از سنگهای مرجانی، و سقفهایشان تیرریز است، با «چَنْدَل» (سندل) یا اصلۀ نخلهای پیر. بیشتـر 120 خانوار ــ حـدوداً 540 نفـری ــ جزیـره از تنگستان آمدهاند، و در حدود دو سوم آنها شافعیاند و بقیه شیعۀ اثناعشری، که با هم خویشاوندی هم دارند. به لهجهای سخن میگویند که بسیار نزدیک است به لهجۀ تنگستان و بوشهر. قوت غالب مردم خرما ست و ماهی. برای دامهای خود طویله و اصطبل ندارند، و هر دامی، سرگردان در جزیره، متکفل خوراک خویش است، و گاهی هم آنها را به قیمت گزاف در شیخنشینهای آن سوی خلیجفارس میفروشند (ص 56-57).
آل احمد همچون یک مردمشناس با روش ویژۀ مردمشناسی که مصاحبه و مشاهدۀ مشارکتی است، به همۀ وجوه فرهنگی، سنتها و زندگیکهن بومیان خارک توجه کرده است. پوشاک بومیان خارک ازجمله موضوعاتی است که آلاحمد از آن گزارش کاملی ارائه میدهد: پوشش اهالی همان پوشش مردم ساحلنشین خلیجفارس است. مردها پیراهن راستۀ سفیدی که به آن «دِشداشه» میگویند، میپوشند و «شالمه» به سر میبندند که دستاری است نازک و بزرگ و سفید شرابهدار که در حاشیهها نقش مختصری دارد. عَقال (عگال) نمیبندند و عبا نمیپوشند. زنها همان پیراهن راسته را دارند، اما به رنگ تیره و بیشتر سیاه، که روی آن چادر سیاهی میاندازند یا عبایی میپوشند. بُرْقَع (بُرْگعه) به صورت میبندند که توریِ ریزبافتی ــ یا اطلس سیاه نازکی ــ است با مقوایی روی بینی تا اجزاء چهره نمایان نباشد. در میان مردها و زنها، نژاد سیاه هم هست که ظاهراً اصلیت زنگباری دارند و احتمالاً از اعقاب بردگاناند. ارنست هرتسفلد، باستانشناس انگلیسی، که در اوایل قرن 20 م از خارک دیدن کرده است، و گزارش او در ضمیمۀ کتاب آمده، غالب اهالی جزیره را سیاه دیده است. نویسنده همچنین به رقصی به نام «شیخ فرج» اشاره میکند که جنبۀ آیینی دارد و «مخصوص سیاهان و سوغات آنها از آفریقا» است؛ اگرچه همه میتوانستهاند در آن شرکت کنند (همو، 59-60).
آنگونه که نویسنده شرح داده است، تا حدود سال 1310ش صید مروارید ــ غوص کردن ــ در خارک بسیار رایج بوده است، اما پس از ورود مروارید کشتشده و پروردۀ ژاپنی در بازار، و نیز مهاجرت مداوم غواصان به سواحل نفتخیز جنوبی، صید مروارید تقریباً متروک شده است؛ ولی اهالی بومی علت این کسادی را در آلوده شدن آب خلیجفارس به نفت و انفجارهای مداوم برای شکستن سنگ و صدای انفجارهای مهیب میدانند که باعث گریختن و مهاجرت «مهار» (صدف حاوی مروارید) از آبهای جزیره شده است. غواصان خارکی چنان قابلیتی در صید مروارید داشتهاند که اغلب پس از پایان فصول غوص به بندرها و جزایر دور و نزدیک، ازجمله بحرین و سیلان و کلمبو، میرفتهاند تا در آنجاها نیز بهرۀ خود را از مروارید دریا ببرند (ص 62-63).
فصل پنجم، چنـانکه از عنوان آن برمیآید ــ آثـار الباقیه ــ گزارش کوتاهی است از آثار برجامانده از سدههای پیشین، ازجمله قبرهای کندهشده در سنگ به رسم هخامنشیان، وجود استودان و آتشگاه، معبد نپتون یا ناهید، دخمههای مسیحی تدمریان (پالمیری) و بقعۀ میر محمد حنفیه (ص 69).
فصل ششم، با عنوان «ورقی به تاریخ» در امتداد فصل پنجم قرار دارد و گزارشی است از ورود اسلام به خارک، و نفوذ کیسانیان (فرقهای که به امامت محمد حنفیه پسر حضرت علی (ع) معتقد بودند) و قرامطه و پرتغالیها و انگلیسیها (ص 87).
فصل هفتم، به همان کوتاهی دو فصل پیشین، توصیفی است از یک خانوادۀ بومیِ خارکی و رسم مهماننوازی آنها و دریافتهای شخصی نویسنده از تغییر و تقابلی که بر اثر تحولات جدید و مهاجرتها، در محیط جزیره در حال شکلگیری است (ص 95).
فصل هشتم، حاوی چند افسانه و مَتَل و 3 روایت کوتاه دربارۀ «میر مهنا»، قهرمان مبارز خارکیها بر ضد سلطۀ هلندیها ست. مَتَل کوتاهی که نویسنده، به نقل از یک دانشآموز 15سالۀ خارکی آورده است، یک بازی کودکانه است که وزن و ردیفی هم دارد. این مَتَل کمابیش با لهجۀ محلی ضبط شده، و نویسنده برای سهولت خواندن آن از الفبای لاتین استفاده کرده است. 4 افسانۀ بعدی را 3 دانشآموز 13 تا 15 ساله و مدیر دبستان و رئیس فرهنگ خارک نقل کردهاند که به جهت تفاوت سن و موقعیت راویان، از نظر زبان و کیفیت روایت، طبعاً تفاوتی در نقل افسانهها محسوس است. نویسنده فقط در نقل 3 افسانۀ نخست ــ که دانشآموزان روایت کردهاند ــ از الفبای لاتین استفاده کرده است، و در نقل افسانۀ چهارم، به ترادف، لفظ «قصه» را هم بهکار برده است. افسانههای اول و سوم روایتهای محلی تیپهای 032‘2 و 716‘1 است که با تفاوتهایی در دیگر مناطق ایران نیز نقل میشوند (نک : مارتسلف، 248، 259). در پایان نیز 3 حکایت کوتاه دربارۀ میر مهنا نقل شده است که شرح دلاوریها و غیرت و غرور این قهرمان محلی است که زبان آنها فارغ از لهجه و کلمات بومی است (ص 108-115).
فصل نهم، با عنوان «فرهنگ»، به نقل و توضیح لغات و متفرعات خرما و درخت لیل (بانیان)، انواع ماهی، بادهای محلی، چرندگان و پرندگان و چند جمله از مکالمات روزانۀ مردم میپردازد. فرهنگ مختصر لغات شامل اسامی و افعال و ضمایر ساده و رایج زبان گفتاری مردم است، نظیر «آب»، «آتش»، «اجاق»، «اتاق»، «این» و «آن» که ضمن ارائۀ معانی آنها، آوانگاری به لاتین هم شدهاند. فهرست گونههای خرما و متعلقات آن و اوزان و مقادیر، مانند قیاس (واحد کوچکوزن، مساوی با یک سوم کیلوگرم) و منِ کوچک (15 قیاس) و منِ بزرگِ هاشمی (در حدود 250 قیاس و مساوی با 84 کیلوگرم) و منِ بصری (225 قیاس و مساوی با 75 کیلوگرم)، نیز با توضیحات لازم در این فصل نقل شده است. در خاتمه نیز شرحی از مقبرههای خارک و قبرستانهای آن آمده است که قدمت این جزیره را نشان میدهد (ص 121-132).
فصل آخر، با عنوان «ضمایم»، در واقع گزارشهایی است که نویسنده به نقل از دیگران ــ سیاحان انگلیسی و باستانشناسان فرانسوی که در دو سدۀ اخیر از جزیرۀ خارک بازدید کردهاند ــ به روایت خود از جزیره، افزوده است، گزارشهایی از ادوارد آیوز و کاپیتان آ. اچ. استیف و ارنست هرتسفلد و گیرشمن؛ و نیز گزارشهای کوتاهی از میرزا حسن فسایی، مؤلف فارسنامۀ ناصری، و زین الاخبار گردیزی (از رجال خارک). این چند ضمیمه با توضیحات و پانویسهای کوتاهی همراه است که تکنگاری جزیرۀ خارک را ــ چنانکه اشاره شد ــ از دو تکنگاری پیشین آلاحمد متمایز کرده است. آل احمد شرح نگارش این تکنگاری و قضایای پیرامون آن را در کتاب یک چاه و دو چاله به تفصیل آورده است (نک : ص 27-30).
جمشید بهنام، محقق علوم اجتماعی، تکنگاری جزیرۀ خارک (دُرّ یتیم خلیج فارس) را اثری دانسته است که خواننده آن را «راحت» و با «لذت» میخواند، زیرا در «لابهلای بحثهای خشک تاریخی و باستانشناسی» با آل احمد داستاننویس روبهرو میشود (ص 354). ناصر وثوقی نیز در ارزیابی خود از تکنگاریهای سهگانۀ آل احمد، تکنگاری جزیرۀ خارک را «یک سند تاریخی» میداند؛ «کارنامۀ دستگاهی» که «بهرۀ کار و سگالش آن جز تباهی نیست. کیفرخواستی است برای عبرت آیندگان. درسی است به آنان که زندگی مرفه میخواهند و معاشی تخشایی شده [کذا] و گوشهای از آن رویدادها ست که بر این گوشه از نشستنگاه آدمیان هم به دست آدمیان پدید شده» (ص 479).
تکنگاری جزیرۀ خارک اگرچه نخستین گزارش از این جزیرۀ صنعتی و سازندگان خارک جدید است، انگیزهای شد برای تحقیقات بعدیِ نویسندگان و پژوهشگران ایرانی، مانند خسرو خسروی که 3 سال پس از انتشار تکنگاری آل احمد، کتاب جزیرۀ خارک در دورۀ استیلای نفت را منتشر ساخت. تکنگاری خسروی از حیث فصلبندی و روششناسی، به مقدار فراوان، تحت تأثیر مستقیم کتاب آل احمد است (نک : سراسر کتاب). پس از آن، ر. گیرشمن، رئیس هیئت باستانشناسی فرانسه در ایران ــ که آل احمد ترجمۀ متن سخنرانی او را با عنوان «جزیرۀ خارک در خلیجفارس»، در فصل ضمیمۀ کتاب خود آورده بود ــ کتاب کوچکی با عنوان جزیرۀ خارک که رویکردش به منطقه، صرفاً از جنبۀ تاریخی و دیرینشناختی است، منتشر کرد (نک : سراسر کتاب). سپس آثار دیگری متوالیاً انتشار یافتند، نظیر خلیجفارس نوشتۀ احمد اقتداری (نک : مآخذ)، خلیج فارس و جزایر ایرانی تألیف حسین نوربخش (نک : مآخذ)، و موسیقی و اوهام در جزیرۀ خارک نوشتۀ محسن شریفیان (نک : مآخذ)، که همه تأثیرپذیر از کتاب آل احمدند.
مآخذ
آل احمد، جلال، جزیرۀ خارک (در یتیم خلیج فارس)، تهران، 1339 ش؛ همو، یک چاه و دو چاله، تهران، 1343 ش؛ اقتداری، احمد، خلیج فارس، تهران، 1345 ش؛ بهنام، جمشید، «معرفی جزیرۀ خارک»، یادنامۀ جلال آل احمد، به کوشش علی دهباشی، تهران، 1378 ش؛ خسروی، خسرو، جزیرۀ خارک در دورۀ استیلای نفت، تهران، 1342 ش؛ شریفیان، محسن، موسیقی و اوهام در جزیرۀ خارک، تهران، 1381 ش؛ گیرشمن، ر.، جزیرۀ خارک، تهران، 1350 ش؛ مارتسلف، اولریش، طبقهبندی قصههای ایرانی، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1371 ش؛ نوربخش، حسین، خلیج فارس و جزایر ایرانی، تهران، 1362 ش؛ وثوقی، ناصر، «از اورازان تا خارک»، یادنامۀ جلال آل احمد، به کوشش علی دهباشی، تهران، 1378 ش:
محمد بهارلو